آیه بر باد رفته :)

بعد یه کاراموزی حوصله سربر و خسته کنندهیه روزی که هیچ امیدی به دیدنش نداشتم چون هیچ کلاسی پسرا امروز نداشتنتو بخش اموزش بالاخرع دیدمش و رو در رو و چش تو چشم شدیم آیه بر باد رفته :)...

نههههههههههههههههههههههه آبله مرغوووون گرفتم آیه بر باد رفته :)...

نهههمن خاک بر سر نباید الانم که درد میکشم اولین فکرو خیالم اون باشهکی به این حد از خواستن یه نفر رسیدم من ؟چرا وقتی استعلاجی گرفتم اولین فکر و دغدغه تو ذهنم این بود که ده روز نمیبینمش ؟ تو این ده روز دلتنگیمو چیکار کنم ؟چرا بهش فکر میکنم ذهنم ارومه؟ خیالم راحته ؟چرا صدام ذوق داره وقتی ازش حرف میزنم ؟نباید....دارم متزلزل میشم بهش بگمتا ۱۵ ام خوب فکرامو بکنم و این کله شقیم احتمال اینو میده که بهش میگم :)و احتمال خیلی زیاد هم جواب دلخواه نمیگیرم :)ولی برا همه چی باید آماده بشم آیه بر باد رفته :)...

و این چت همچنان ادامه دارد... آیه بر باد رفته :)...

چت طولانی شد و دیگه به نظرم لازم نیس همشو اینجا بزارمیه چن مورد که دوست داشتم رو اینجا مینویسمفک کنم پست قبل این پیامو گذاشتم که گفتم :بله حضوری نه من خیلی تو جمع هستم نه شماادم مشترکی هم بینمون به اون صورت نیس که به واسطه اشون بشه هم صحبت شدولی خب فقط هم سلام و احوال پرسی نبوده :)بله و این از سعادت بنده بوده که توی چت باهاتون هم‌کلام شدم☺️اینو میزارم به حساب فرکانس مشترکی که شاید حسش کردین+میم.الف اختیار داریننمیدونم اسمش رو چی میشه گذاشت!!+منکاش حداقل یه اسمی روش میزاشتین :)+میم.الفنمیدونم...اشتراک نظر شایدشایدم بشه اسمشو بلوغِ صحبت کردن از جانب شما گذاشتو در نهایت گفتمممنونم ازین جمله اتون خیلی خوشحال شدم عمیقا ممنونم که همچین اشتراک نظر و بلوغی رو از طرف بنده دیدین :)قلب قلبی شدم بالاخره فهمیدم آیه بر باد رفته :)...

این چن روز ننوشتم چی شد...پشم ریزون ترینش اینکه اولین کسی که از بچه های کلاس دیدممیم الف بود آیه بر باد رفته :)...